این وبلاگ خاطرات یک دانشجوی پزشکیه

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۸
بهمن

جونم براتون بگه ک اذان اینجا با همه اذان قبلی ها که شنیدم فرق داره ،موذنش یه اقای مسن مو سفیده که هر چند وقت یه بار میاد واس تجدید نسخه پیشم و کل مدتی که تو اتاقمه هم انگار مکبره چون مدام تکرار میکنه جملاتشو از دم در ورودی تا زمان رسیدن به در خروجی. این دفعه اخری که اومده بود پیشم از م پرسید بلندی صدای اذان ادیتتون نمیکنه؟اولین بار بود با یه هم چین سوالی مواجه شده بودم .. خیلی مقید به ادای درست جملات موقع اذان گفتنش نیست،تازه انگار تقیدی رو زمان صحیحم نداره بعضی وقتا میبینم یه ربع مونده تایم واقعی بشه و داره اذان میگه
ولی همیشه میگه
وقتایی هم که داره اذان میگه

از ته دلش به زبون میاره الله اکبر اونقد که تو میشنوی که خدا بزرگه
شاید طنینش شبیه هیچ کدوم ازون معروفا نباشه
ولی واقعیه


#هیچ ترتیبی و آدابی مجو ،هرچه میخواهد دل تنگت بگو، اینجا نمود پیدا کرده💚❤

نمود واقعی